شهيد باكري
حضور در جبهه
مهدی باکری در مدت کوتاهی مدارج ترقی را در جبهه طی کرد. در عملیات فتح المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف توانست در کسب پیروزی موثر باشد. در همان عملیات از ناحیه چشم مجروح شد. پس از بهبود به جبهه بازگشت و در عملیاتهایی چون عملیات بیتالمقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر ۱ تا چهار و عملیات خیبر در سمتهای مختلف شرکت کرد. در مجموعه عملیاتهای والفجر با عنوان فرمانده لشکر عاشورا در جبهه حضور داشت.
نحوه شهادت
بعد
از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در کالبد ناآرامش قرار نداشت و
معلوم بود که به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات
بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلیبن موسیالرضا(ع) خواسته بود
که خداوند توفیق شهدت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و
حضرت آیتالله خامنهای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که
برای شهادتش دعا کنند.
این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ
25/11/63، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناکترین صحنههای
کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت
می کرد، تلاش مینمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت
نماید، که در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای
حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی که پیکر مطهرش را
از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف
آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
او با حبی
عمیق به اهل عصمت و طهارت(ع) و عشقی آتشین به اباعبداللهالحسین(ع) و
کولهباری از تقوی و یک عمر مجاهدت فی سبیلالله، از همرزمانش سبقت گرفت و
به دیار دوست شتافت و در جنات عدن الهی به نعمات بیکران و غیرقابل احصاء
دست یافت. شهید باکری در مقابل نعمات الهی خود را شرمنده میدانست و تنها
به لطف و کرم عمیم خداوند تبارک و تعالی امیدوار بود. در وصیتنامهاش اشاره
کرده است که: چه کنم که تهیدستم، خدایا قبولم کن.
شهید محلاتی از بین
تمام خصلتهای والای شهید به معرف او اشاره میکند و در مراسم شهادت ایشان،
راز و نیاز عاشقانه وی را با معبود بیان میکند و از زبان شهید می گوید:
خدایا
تو چقدر دوستداشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات که نفهمیدم. خون باید میشدی و
در رگهایم جریان مییافتی تا همه سلولهایم هم یارب یارب میگفت.
این
بیان عارفانه بیانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهید والامقام است که
تنها در سایه خودسازی و سیر و سلوک معنوی به آن دست یافته بود.
با شروع جنگ تحميلي ازدواج كرد و روز بعد از عقد به جبهه اعزام شد . در طول سال ها تلاش در جبهه و عمليات هاي مختلف ، همواره از فرماندهان برجسته و داراي نفوذ معنوي بود . در عمليات فتح المبين ، معاون تيپ نجف اشرف بود و در عمليات بيت المقدس از ناحية كمر مجروح شد .
درعمليات رمضان به عنوان فرمانده تيپ عاشورا ، وارد خاك عراق شد و يكبار ديگر مجروح گرديد .
در عمليات مسلم بن عقيل ، سمت فرماندهي را در لشكر عاشورا داشت . همچنين در عمليات والفجر مقدماتي ، و والفجر يك تا چهار با همين عنوان به هدايت بسيجيان پرداخت .
در عمليات خيبر بود كه برادرش « حميد باكري » به شهادت رسيد. در آخرين ديدار با حضرت امام ، از ايشان براي خود طلب آمرزش و شهادت نمود . « مهدي باكري » پانزده روز بعد در عمليات بدر ، در اسفند سال 1363 مزد زحمات خود را با شهادت در آغوش گرفت .