شهيد مطهري
ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : در سال 1331 هجري شمسي استاد مطهري به تهران مهاجرت نموده، فصل پر فراز و نشيب ديگري در زندگي خود آغاز كرده بود. برخي علت اين مهاجرت را وضع سخت معيشتي ايشان پس از ازدواج مي دانند و برخي بي مهري اطرافيان آيت الله بروجردي به ايشان پس از ناكام ماندن تلاشهاي امام خميني و به تبع ايشان استاد مطهري و ديگران در اصلاح حوزه و شايد علت ديگري در كار بوده است، مثلا“ ورود به دانشگاه و ارتباط با قشر تحصيل كرده و بردن اسلام به ميان آنها و آگاهي از سوالات و مشكلات فكري آنها. استاد مطهري با مجامع اسلامي و كانون هاي مذهبي نيز از طريق ايراد سخنراني و غيره همكاري داشته است. از جمله اين مجامع و كانون ها مي توان از انجمن اسلامي مهندسين، انجمن اسلامي پزشكان و انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران نام بردكه هر سه تازه تاسيس بوده اند و البته ايشان با توده مردم نيز از طريق مساجد و منابر مرتبط بوده اند. از جمله در سالهاي 1339 تا 1341 به همت استاد شهيد مرحوم حجه الاسلام دكتر محمد ابراهيم آيتي در تهرا ن با شركت چندصد نفر از طبقات مختلف تشكيل مي شد و دو سال و نيم ادامه يافت و در آن سي سخنراني به وسيله عالمان اسلامي ايراد شد و بعدها به صورت سه جلد كتاب به نام گفتار ماه در اختيار عموم قرار گرفت
علاقه به نشر معارف اسلامی
دکتر سیّدمحمد باقرحجتی، درباره علاقه و اهتمام شهید مطهری به آموزش علوم اسلامی و ترویج معارف اهل بیت علیهمالسلام چنین میگوید: «تنها استادی که در مدرسه مروی سراغ داشتم که قبل از اذان صبح به مدرسه میآمد و نماز صبح را در مدرسه میخواند، ایشان بودند. قبل از اذان ازمنزل راه میافتاد و نماز را در مدرسه میخواند. یک استکان چای میخورد و درسش را شروع میکرد و این درس همینطور ادامه داشت، شاید تا ساعت هشت یانه. علاقه ایشان به نشر علم و اندیشه اسلامی، از همین جا ثابت میشود که ایشان بدون اینکه چشمداشتی به مزد و یا اجرت در این زمینه داشته باشند، با این که منبع معاش نداشتند و در رده طلاب یک حقوق ماهیانه دریافت میکردند ـ نه در رده مدرسین ـ ، این چنین به تدریس عشق میورزیدند. من استادی که این همه علاقه و عشق به ترویج فرهنگ اسلامی و اندیشه اسلامی داشته باشد، ندیدهام».
تیزبینی استادمطهری
>یکی از ویژگیهای مهّم شهید مطهری، تیزبینی ایشان بود. وی به جهت احاطه بسیار به معارف اسلامی و مکاتب جدید و نیز هوش و ذکاوت ذاتی بالا، وقتی با آثار و افکار مکاتب، گروهها و اشخاص آشنا میشد، به زودی به هدف آنها پی میبرد. ایشان وقتی آثار سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را در سال 1354 دیدند، فرمودند: «سران این سازمان، از شاه هم بدترند». شهید مطهری همان زمان اعتقاد داشت که این سازمان مارکسیستی است و اسلام را وسیله رسیدن به اهداف خود قرار داده است. در آن زمان، انحراف فکری این گروه، حتی برای بیشتر مبارزان مسلمان هم قابل هضم نبود. نمونه دیگر، پی بردن به افکار و اهداف بنیصدر بود. چند سال قبل از پیروزی انقلاب وقتی ایشان در اروپا بودند، در یک مجلس خصوصی فرمودند: «من از آینده این شخص میترسم» و باز به یکی از دوستان خود فرموده بود: «این آدم، در آینده در میان مردم اختلاف خواهد انداخت».
ایشان در کتاب نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، انحراف فکری بنیصدر به روشنی بیان میکنند. بنی صدر در کتابی به نام در روش که در بزرگداشت دکتر شریعتی تدوین شده بود، در مقالهای عنوان کرده بود: «رهبری سنّتی، یعنی رهبری روحانیت کارساز نیست و حداکثر کاری که میتواند انجام دهد، تخریب نظام است و در مرحله سازندگی کاری از آن ساخته نیست».... استاد این فکر خطا را در آن کتاب مستدّل پاسخ دادند و ثابت کردند که تنها گروهی که قادر است رهبری مردم مسلمان را در دست بگیرد، روحانیان هستند... اگر این رهبری به دست به اصطلاح روشنفکران بیفتد، چیزی نخواهد گذشت که اثری از اسلام واقعی نخواهد ماند و مخلوطی از مکاتب بیگانه تحت عنوان اسلام به مردم عرضه خواهد شد».
احترام به سادات
یکی از کارمندان دانشکده الهیات که مدتی در کارهای مختلف به استاد مطهری کمک میکرده، میگوید: وقتی نظارت بر ساختن خانه استاد مطهری تمام شد، یک روز به من گفتند: فلانی! شما فردا افطار تشریف بیاورید منزل ما. گفتم: حاج آقا! من که همیشه اینجا هستم. گفتند: نه، میخواهم با بچّهها باشید. گفتم: باشه میآییم. ایشان گفتند: راننده را میفرستم که شما را بیاورد. هرچه اصرار کردم، گفتند: نه، من میفرستم که شما را بیاورد. خلاصه راننده آمد و ما را به منزل آقای مطهری آوردند. بعد هم زنگ زدند که آقای فلانی آمد. یک موقع دیدم استاد با خانمشان پا برهنه و با دهان روزه به خیابان برای استقبال ما آمدهاند. من گفتم پا برهنه آمدهاید؟ میدانید من چقدر گناه کردهام؟ گفتند: نه شما اولاد پیامبر صلیاللهعلیهوآله هستید. من به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، به علی بن ابیطالب علیهالسلام و به فاطمه زهرا علیهاالسلام علاقه دیگری دارم. من شما را به چشم دیگری نگاه میکنم، چرا این حرف را میزنید؟ بعد استاد به یک یک بچههای من تفقّد کردند و دست روی سر آنها کشیدند و گفتند: اینها اولاد علی علیهالسلام هستند. بعد از این که بلند شدیم که برویم، باز هم ایشان پا برهنه تا در خانه بدرقه کردند. این منظره را که من میدیدم، باور کنید یاد خلق و خوی ائمه معصومان علیهمالسلام میافتادم.
روش سیاسی شهید مطهری
یکی از کسانی که حدود سی سال با استاد مطهری دوستی و آشنایی داشته، درباره مشی سیاسی شهید مطهری مینویسد: «مرحوم مطهری، شیوهای را در مبارزه با رژیم پیش گرفته بود که من به جز معدودی از انقلابیون سرشناس ایران، کسی را نمیشناسم که مانند وی عمل کرده باشد. او به ظاهر مردی آرام و بر کنار از سیاست و بیشتر اهل تحقیق... به نظر میرسید. فعالیتهای سیاسی خود را از نزدیکترین دوستان غیرانقلابی و حتی از انقلابیون بیخبر از متن انقلاب کتمان میکرد. البته اوقات او وقف نوشتن و تحقیق بود، اما چنان که مینمود و افراد ناآگاه او را به محافظهکاری و یا فرار از مواقع خطر متّهم میکردند، نبود.... حقیقت این است که شیوه سیاسی وی، یک نوع تاکتیک مکتبی و هدفدار بود. وی در نوشتهها و گفتارهایش، پرخاشگر و متظاهر به انقلابی بودن شهره نمیشد. او معتقد بود مبارزه باید از روی نقشه صحیح و با تمهید مقدّمات توأم باشد تا به نتیجه برسد. اما مقدماتی که او در نظر داشت، پیریزی اصول صحیح اسلامی برای انقلاب بود، تافکر اصیل اسلامی انقلاب حفظ شود.... بارها در بند رژیم گرفتار شد، امّا هرگز تندروی را بدون تفکر و تنها از روی احساسات و غرایز نپذیرفت؛ بلکه معتقد بود که باید با برنامه و هماهنگ عمل کرد».
طلب حلالیّت
شهید مطهری، بسیار مراقب بود تا گناهی مرتکب نشود و احیانا اگر در یک مورد به عللی بعضی از کارها که از نظر احکام دینی خلاف محسوب میشد از او سر میزد، بدون تأخیر به فکر توبه میافتاد. ایشان خود مطلبی را در این باره نقل میکنند «طلبه بودم. در ایّام طلبگی هم البته کمتر از جاهای دیگر، ولی خوب اتّفاق میافتد که انسان مینشیند در یک مجلسی عدّهای از این آقا و آن آقا غیبت میکنند. یک وقت هم میبینی خود انسان گرفتار میشود. خدا رحمت کند مرحوم آیتاللّه العظمی آقای حجّت ـ رضوان اللّه علیه ـ را،... من سالها خدمت ایشان درس خوانده بودم.... من یک دفعه در شرایطی قرار گرفتم... که این مرد... مورد غیبت واقع شد. یک وقت احساس کردم که این درست نیست من چرا در یک چنین شرایطی قرار گرفتهام. یک روز رفتم درب خانه ایشان را زدم... گفتم: آقا! آمدهام یک مطلبی را به شما عرض کنم. فرمود چیست؟ گفتم: من از شما غیبت کردهام، ولی البته کم، امّا غیبت نسبتا زیادی شنیدهام و من از این کار پشیمانم که چرا در جلسهای که از شما غیبت میکردند حاضر شدم و شنیدم...آمدهام به خود شما عرض بکنم که مرا ببخشید از من بگذرید. آن مرد با بزرگواریای که داشت به من گفت: غیبت کردن از امثال ما دو جور است: یک وقت به شکلی است که اهانت به اسلام است یک وقت هم هست که به شخص ما مربوط میشود... [عرض کردم] من جسارتی نکردم که به اسلام توهین شود، هرچه بوده مربوط به شخص شما بوده است: گفت: من گذشتم.
اقدام علیه اسرائیل
در سال ۱۳۴۸ به خاطر صدور اعلامیهای با امضای ایشان و حضرت علامه طباطبایی و آِیت الله حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدت کوتاهی در زندان تک سلولی به سربرد. از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱ برنامههای تبلیغی مسجدالجواد را زیر نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلی بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر استاد مطهری دستگیر و مدتی در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهید سخنرانیهای خود را در مسجد جاوید و مسجد ارک و غیره ایراد میکرد. بعد از مدتی مسجد جاوید نیز تعطیل گردید. در حدود سال ۱۳۵۳ ممنوع المنبر گردید و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.
ارتباط با امام و انقلاب
گرچه ارتباط استاد مطهری با امام خمینی پس از تبعید ایشان از ایران به وسیله نامه و غیره استمرار داشتهاست ولی در سال ۱۳۵۵ موفق گردید مسافرتی به نجف اشرف نموده و ضمن دیدار با امام خمینی درباره مسائل مهم نهضت و حوزههای علمیه با ایشان مشورت نماید. پس از شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی و آغاز دوره جدید نهضت اسلامی، استاد مطهری به طور تماموقت درخدمت نهضت قرار میگیرد و در تمام مراحل آن نقشی اساسی ایفا مینماید. در دوران اقامت حضرت امام در پاریس، سفری به آن دیار نموده و در مورد مسائل مهم انقلاب با ایشان گفتگو میکند و در همین سفر امام خمینی ایشان را مسؤول تشکیل شورای انقلاب اسلامی مینماید. هنگام بازگشت امام خمینی به ایران مسؤولیت کمیته استقبال از امام را شخصاً به عهده میگیرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن همواره در کنار رهبر انقلاب اسلامی و مشاوری دلسوز و مورد اعتماد برای ایشان بود.
شهادت
وی در «ساعت بیست و دو و بیست دقیقه سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۸» در تاریکی شب -در حالی که از یکی از جلسات فکری سیاسی بیرون آمده بود- با گلوله گروه فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت میرسد.